از شوهرهای مردم یاد بگیر!
لطفاً به خاطر بیاورید:
هروقت در زندگیتان دچار مقایسه مالی شوهرتان با سایر مردهای اقوام و آشنایان شدید، خوب است به خاطر بیاورید که شما همسرتان را انتخاب کردهاید و به او «بله» گفتهاید. او روز اول تمام شرایطش را برای شما گفت و شما با تفکر او را انتخاب کردید.
در نظر داشته باشید:
تفاوتهای فردی یکی از اصول مهمی است که همه ازجمله زن و شوهر باید به آن توجه داشته باشند. هر انسانی در کنار جنبههای مثبت، نقاط ضعفی نیز دارد و تمرکز کردن بر جنبههای منفی و غفلت از جنبههای مثبت طرف مقابل، میتواند روابط را خراب کند؛ مقایسه نقاط منفی هر شخص با نقاط مثبت دیگران، ضربه جبرانناپذیری به افراد میزند.
پیامدهای مقایسه همسرتان با دیگران
مقایسه همسر با سایر مردها میتواند برای هر دو طرف رابطه، یعنی هم مرد و هم زن مشکل ایجاد کند. مقایسههای نادرست این مشکل را ایجاد میکند که باعث میشود همسرتان در نظر شما وجهه پایینتری پیدا کند، و لذا از جهت ذهنی نمیتوانید او را بپذیرید و رفته رفته ممکن است نسبت به او سرد شوید؛ این سردی در رابطه، ممکن است به همه ابعاد زندگی وارد شود. از طرف دیگر این مقایسه های اشتباه برای شوهرتان هم مشکل ساز می شود. ممکن است شوهرتان احساس کند همسرش او را آنطور که هست نپذیرفته و از او راضی نیست و درنتیجه سرخورده میشود و به افسردگی و نارضایتی از زندگی مبتلا میشود.
وقتی خانمی در ذهن خود شوهرش را با سایر اقوام و آشنایان مقایسه میکند، کمکم نسبت به همسر خود بیمیل و رغبت شده و این بیمیلی جرقه اختلافات و مشکلات درونخانوادهای را روشن خواهد کرد. بهمرور زمان کار به جاهای باریک کشیده شده و حریمها شکسته میشود و مرد و زن به یکدیگر احساس دلگرمی نمیکنند. روزبهروز از هم بیشتر فاصله میگیرند و درنهایت حضورشان برای یکدیگر بیتفاوت میشود. از طرفی مقایسهکردن شوهرتان با سایر مردان فامیل و میزان داراییهای آنها و شرایط مالیشان ممکن است باعث بروز نابهسامانی بیشتر در زندگیتان شود و همسرتان را در مسائل مالی و اقتصادی به سمت رشوهخواری، ریسک غیرمعقول اقتصادی و سوق دهد. از سوی دیگر مقایسه مالی ممکن است باعث ایجاد حسادت، از دستدادن اعتمادبهنفس، کاهش عزت مرد زندگیتان شود و از این طریق عامل بروز دعوا و پرخاشگری در محیط خانه و از بین رفتن آرامش زندگیتان بشود.
همسرتان را با دیگران مقایسه نکنید.
همدلی بهجای مقایسه
بهجای ضربهزدن به زندگی و آرامش زندگیتان، با شوهرتان همدلی کنید! به او بگویید که قدر زحماتش را میدانید و متوجه تلاشهای او برای زندگی مشترکتان هستید. جملههای شما او را به زندگی دلگرم خواهد کرد. درک متقابل شما بهعنوان یک همسر میتواند بهترین عاملی باشد برای ایجاد انگیزه و فعالیت بیشتر شوهرتان. شاید چندبار گفتن این حرفها در طول یک هفته، تکراری بهنظر برسد، اما شما میتوانید با شگردهای خاص زنانهتان، با نامه نوشتن، با کلمات شیرین در قالب یک پیامک تمام این حرفها را بارها و بارها به همسرتان بگویید بیآنکه او احساس کند حرفهای شما تکراری است.
توجه به جنبههای مثبت زندگیتان
بهجای مثالزدن زندگی اینوآن، بهتر است به زندگی خودتان فکر کنید و اینکه چطور با کمکهای هم یک زندگی نوپا را شکل دادید و روزبهروز پیشرفت کردید. به تمام وسایل و چیزهای جدیدی که در طول مدت ازدواجتان برای یکدیگر خریدهاید فکر کنید، به تمام مسافرتها و باهم بودنهایتان، به روزهای شیرینی که در کنار هم سپری کردهاید. به خصوصیتهای مثبت همسرتان توجه کنید. به همان چیزهایی که باعث شد تا شما او را از بین همه خواستگارهایتان انتخاب کنید و تا برای یکعمر زندگیتان را با او شریک شوید.
شکر بخاطر شرایط فعلی
وقتی شما مدام همسرتان را با دیگران مقایسه می کنید و کمبود های مالی تان را پر رنگ می کنید در حقیقت نعمت هایی که دارید را نمی بینید و شکر گزار نیستید. داستان زیر را بخوانید شاید تصمیم گرفتید بجای دیدن نعمت های دیگران نعمت های خود را ببینید و شکرگزاری کنید:
روزی حضرت داوود (علیه السلام) از خداوند متعال درخواست کرد تا همنشین خود در بهشت را ببیند. خداوند همنشینش رابه وی معرفی کرد و داوود نبی به همراه فرزندش سلیمان به دیدار او رفتند. حضرت می خواستند بدانند که ویژگی های ممتاز این فرد چیست که همنشین او در بهشت شده است. وقتی به خانه اش رسیدند، دیدند خانه ای بسیار ساده و محقر دارد.
از همسرش سراغ او را گرفتند که گفت: «برای شکستن هیزم به جنگل رفته است». آن ها به دنبالش رفتند که دیدند پشته ای هیزم بر دوش گرفته و برای فروش آن به بازار می رود. هیزم ها را فروخت و با پول آن مقداری گندم خریداری کرد.
حضرت داوود جلو رفت و بعد از سلام، خود را معرفی نمود. مرد که از دیدن داوود نبی در پوست خود نمی گنجید با اشتیاق به روی مبارک پیامبر الهی می نگریست و از این که افتخار هم صحبتی با پیامبر بزرگ الهی شامل حالش شده اظهار خشنودی نمی نمود.
حضرت داوود خواست که مهمان مرد شود و مرد هم با خوشحالی آن ها را به خانه اش دعوت نمود و با یکدیگر به سمت خانه ی مرد به راه افتادند. مرد گندم ها را آرد کرد و بعد از تهیهی خمیر، چند قرص پخت نمود. سفره ای پهن کرد. درون سفره سه قرص نان و مقداری آب بود. با یکدیگر مشغول صرف غذا شدند. مرد، هر لقمه ای بر می داشت، «بسم الله» می گفت و وقتی لقمه ها را می خورد، «الحمد لله» بر زبان جاری می نمود. وقتی غذا تمام شد دست به سوی آب برد و آب را هم بدین منوال میل نمود. آن گاه دست به آسمان بلند کرد و چنین گفت:
خدایا! به چه کسی همانند من نعمت دادی! چشم و گوش و بدن سالم به من دادی. درخت های جنگل را روزی من کردی در حالی که کاری برای آن ها انجام نداده بودم. وقتی هیزم ها را به بازار بردم، بر دل شخصی انداختی تا هیزم ها را از من بخرد و اگر چنین نمی کردی، هفته ها هم مینشستم کسی از من نمی خرید. با پول آن گندمی خریدم که دیگری آن را کاشته بود و کاری برای آن انجام نداده بودم… مرد آن قدر گفت وگفت تا اشک بر چشمانش حلقه زد.
حضرت داوود که به راز تقرب او به درگاه الهی پی برده بود بهفرزندش سلیمان فرمود: «پسرم در تمام عمر بنده ای به این شکرگزاری ندیده بودم!» بحارالأنوار جلد14، صفحه 403 و 404
منبع: تبیان