نامه ای به منجی
آسمان ها تا کی برایت گریه کنند؟ صاعقه ها تا کی شیون درد دوریت را بر سر زمین زنند؟ زمین تا کی در جایی که تو پا نمی گذاری بلرزد؟ بادها تا کی و تا کجا ابرها را دور کنند تا خورشید به امید دیده شدن تو طلوع کند و تا کی با حسرت ندیدنت غروب؟
نمی دانم در کدامین طلوع تو را خواهم دید و در کدامین غروب خواهم رفت و تو را نخواهم دید. ولی ناراحت نیستم چون همانا انتظار احساس زیبایی است وقتی می دانی کسی که در انتظارش هستی تو را فراموشت نمی کند. در جایی خوانده بودم هر گاه کسی را که دوست داری ببینی دنیا را رها کن و آن را به حال خود واگذار. من نیز در رسای تو آرزوهایم را ترک کردم، جز یکی که همین است و گویند که شریف ترین اعمال است.
نمی دانم که این طومار بی پایان من کی به دست تو می رسد، شاید انتظار خیلی سختی باشد اما سخت تر از این انتظار، انتظاریست که از کودکی یا بهتر بگویم از بدو تولد در من بوده. چیزی که برای آن خلق شدم اما تا به حال پاسخی ندیدم.
آیا کسی هست که تو را درک کند؟
کسی تو را درک نکرد مگر آسمان بی کران که شب و روز برای تو گریه می کرد و هنوز هم.
آیا کسی هست که تو را همیشه به یاد آورد؟
آنان که تو را از یاد برده اند، نمی دانند تو به یاد آن هایی، اگر نه آنچنان به تو می اندیشیدند و روز و شبشان را انتظار می کشیدند تا حتی صدای زیبای گام های تو را بشنوند که می آیی.
آری تو ...
موعود دوست داشتنی من.
نویسنده: کاظم لمسو-1388
نامه ای به حضرت مهدی-نامه ای به منجی بشریت-امام زمان-نامه ای به موعود-نوشته هایی در مورد حضرت مهدی-دکلمه ها درباره حضرت مهدی
besiar ziba bood.