داستان های چند کلمه ای
سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۵۸ ق.ظ
کشیدن را ترک کردم. حالا دیگر اوضاع و احوالم خیلی خوب است. شیشه های خوبی می سازم...
باغچه
باغچه بهترین جای حیاط بود، کسی نمی فهمید یکی زیرشه!
نا امید
ده دقیقه بعد، امداد رسید. کاش از درد در ته چاه خودکشی نمی کردم...
دزد بدشانس
چراغ خونه خاموش بود. گفتم خوابند. وقتی بهوش اومدم، جناب سروان بهم گفت: برق ها رفته بود...
هوسباز
دختره رو باز دیدم. تا خواستم پیاده شم برم سمتش، دیدم دستم لای در ماشینه...
ژیان قراضه
صدایی شبیه موتور سیکلت من داشت. وقتی باهاش تصادف کردم، فهمیدم چراغ سمت چپ ژیان قراضه سوخته بود...
(نویسنده: کاظم لمسو)
باغچه
باغچه بهترین جای حیاط بود، کسی نمی فهمید یکی زیرشه!
نا امید
ده دقیقه بعد، امداد رسید. کاش از درد در ته چاه خودکشی نمی کردم...
دزد بدشانس
چراغ خونه خاموش بود. گفتم خوابند. وقتی بهوش اومدم، جناب سروان بهم گفت: برق ها رفته بود...
هوسباز
دختره رو باز دیدم. تا خواستم پیاده شم برم سمتش، دیدم دستم لای در ماشینه...
ژیان قراضه
صدایی شبیه موتور سیکلت من داشت. وقتی باهاش تصادف کردم، فهمیدم چراغ سمت چپ ژیان قراضه سوخته بود...
(نویسنده: کاظم لمسو)
داستان های کوتاه-داستان های چند کلمه ای-داستان های ده کلمه ای-کاظم لمسو