داستان (او)
سه شنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۳۰ ب.ظ
یک داستان کوتاه:
هنوز عقربه های ساعت در تب و تاب رسیدن به دوازده بود که وارد تریا شد. کتاب هایش را روز میز گذاشت، اسکناسی درآورد و گفت: ((آقا یه سیگار)) ...
شما می توانید فایل را از لینک زیر دریافت کنید.
دریافت
حجم: 18.2 کیلوبایت
نوع فایل: PDF
۹۴/۰۳/۰۵
موهای جوگندمی...پرسپکتیو صف رزمنده هایی که تو خاکستری تیره محو می شن...چقدر تم خاکستریِ تیره و روشن حاکم بود بر این برش از داستانتون...حس اضطراب و استیصال ناشی از جنگ رو خوب کار کرده بودین...گرچه دل من برای فرار از این اضطراب ،مدام گوشه گوشه ی تریا دنبال یه شاخِ گل خوشرنگ تویِ یه گلدون ساده می گشت...
..................
سلام و احترام
خوندم نوشته ی ارزشمندتون رو
قلم مسلط و هدفمندی دارید
موفق باشید.